با اجازه ی خدا

هر بنده ای با اجازه خدا سخن میگوید

هر بنده ای با اجازه خدا سخن میگوید

با اجازه ی خدا

۳۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است


لطفا به گالری مزه سر بزنید

بالا رو نگاه کن


مرحوم آیت الله العظمی 'محمدتقی بهجت' که دوای دردها را در دعای تعجیل در ظهور امام زمان(عج) می دانست، فرمود: مهمتر از دعا برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی(عج)، دعا برای بقای ایمان و ثابت قدم بودن در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور اوست.

ملاقات سیّد بحر العلوم با امام زمان (علیه السلام) در خانه وگرفتن حواله از آن حضرت

عالم بزرگوار آخوند ملازین العابدین سلماسى که شاهد کارهاى علاّمه بحر العلوم در روزهاى حضور ایشان در مکّه بوده است مى گوید: (علاّمه بحر العلوم با اینکه در شهر غریب ودور از خانواده وفامیل بود دل قرص ومحکمى در بخشندگى داشت واعتنایى به مصرف زیاد وزیاد شدن مخارج نداشت.

پس اتّفاق افتاد یک روز که چیزى نداشتیم. بنابراین وضعیّت بوجود آمده را خدمت علاّمه بحر العلوم عرض کردم وگفتم: (مخارج زیاد است وچیزى در دست نیست).

ایشان چیزى نفرمود وعادت علاّمه این بود که صبح طوافى دور کعبه مى کرد وبه خانه مى آمد ودر اطاقى که مخصوص به خودش بود مى رفت.

آنگاه ما قلیانى براى او مى بردیم، آن را مى کشید. سپس بیرون مى آمد ودر اطاق دیگر مى نشست وشاگردان از هر مذهبى جمع مى شدند. پس براى هر گروه به روش مذهبش درس مى داد.

آن روز که شکایت از تنگدستى در دیروز کرده بودم، وقتى از طواف برگشت، بر حسب عادت قلیان را آماده کردم که ناگهان کسى درب را کوبید.

علاّمه به شدّت مضطرب شد وبه من گفت: (قلیان را بگیر واز اینجا بیرون ببر). وخود با سرعت بلند شد ورفت نزدیک در ودر را باز کرد.

پس شخص بلند مرتبه اى مثل افراد عرب وارد شد ودر اطاق سیّد نشست وسیّد در نهایت خضوع وفروتنى وادب، دم در نشست وبه من اشاره کرد که: (قلیان را نزدیک نبرم).

ایشان مدتى نشستند وبا یکدیگر سخن مى گفتند. سپس آن مرد بلند شد، پس سیّد با عجله بلند شد ودر خانه را باز کرد ودستش را بوسید واو را سوار شترى که آن را درخانه خوابانیده بود کرد.

او رفت وسیّد با رنگ پریده برگشت ونامه اى به دست من داد وگفت: (این نامه اى است براى مرد صرّافى که در کوه صفاست. برو پیش او وآنچه بر او نوشته شده است را از او بگیر).

پس آن نامه را گرفتم وآن را نزد همان مرد بردم. او وقتى نامه را گرفت ونگاه کرد به آن بوسه زد وگفت: (برو وچند حمّال بیاور).

پس رفتم وچهار حمّال آوردم وتا حدّى که آن چهار نفر قوّت داشتند، ریال فرانسه آورد وآنها برداشتند وریال فرانسه، پنج قران عجمى است ویک مقدار بیشتر. آن ریالها را حمّالها به منزل آوردند.روزى نزد آن صرّاف رفتم که از حال او باخبر شوم واینکه آن نامه از چه کسى بود، که نه صرّافى دیدم ونه دکّانى! از کسى که در آنجا بود، از حال صرّاف پرسیدم. گفت: (ما در اینجا هیچ گاه صرّافى ندیده بودیم ودر اینجا فلان کس مى نشیند). آنگاه فهمیدم که این از رازهاى ملک علاّم بود).

در عشق رازی است که فقط عاشق میداند

تا الان از این رمز چیزی فهمیدی ؟

اخه سخته که کسی عشق واقعیش رو پیدا کنه

یکی خانه رو عشق میبینه

یکی عروسی کردن رو عشق میدونه

اما یکی به خدا رسیدن عشق میدونه وشاید عاشق خدا شدن به اعمال مابستگی داشته باشه وحتی با انجام کارهای کوچک برای خدا

اوهم عاشق مابشه ولی مهم اینه که

خدای یگانه عاشق ماهست ولی مانمی فهمیم




File:Military volunteers of iran during Iran-Iraq War 3.jpg